آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

یک

در پوست خود نمیگنجد.

واااااااااااااااااااای، او  نمیداند چرا برای هرچیز جدید اینقدر ذوق میکند.

ذوق اینبار او برای خریدن یک عدد چاپگر لیزری رنگی است.آن هم با پول توجیبی های خودش

دیروز خریدش و امروز راهش انداخت.

سابق بر این پرینترهای سیاه سفید لیزری داشت و چاپگر رنگی جوهر افشان.از دست جوهر افشان که می نالید.ولی لیزری سیاه سفید عالی بود ولی خب تک رنگ بود دیگر

امروز تصویر یک منظره را با این چاپگر رنگی ، چاپ کرد.وااااااااااااااای عالی بود.ذوق دارد خب..دست خودش که نیست.حال با گام های محکم تری گزارش کارهای عکس دار مینویسد.


و گزارش روازنه:

امروز که گزارش کار مصور نوشت.چاپگر را راه اندازی کرد.بدی کار اینست که در از خواب برخاست.در ادامه قصد دارد یکی از دروس مهم را مطالعه کند


دیروز ، پنجشنبه علاوه بر خرید این چاپگر، طبق وعده دوتا از درسهایش را فول خواند.گرچه منکر این نمیشود که خرید کردن نصف روزش را پرانده.


چهارشنبه روز تعطیلی مضاعفش بود.بنابراین دروسی را که جا مانده بود را جبران کرد.سه درس را.


سه شنبه هم طبق برنامه پیش رفت.


دوشنبه: روزی بود که با جرقه ای ، برنامه اش را عوض کرد.برنامه هفتگی و روزانه را.برنامه باید داینامیک باشد دیگر از برنامه جدید راضی است.چون دوشنبه اولین روز تعطیل او بعد از یکشنبه سنگین است.طبیعی است که انرژی کافی برای فعالیت بالا را نداشته باشد.پس باید آن را به کارهای سبکتر اختصاص دهد.


یکشنبه..پُر


 شنبه: از سفر سه روزه اضطراری آمده.گزارش کارهای دو تا آز را مینویسد.بی خیال امتحان فردا.پس خلاقیت را گذاشته اند برای چه زمانی؟ فردا سر جلسه فکر میکند


ایهاالناس یعنی کسی آهنگ وبلاگ را نتواسته بشنود جز خودم؟ در نظراتتان خبری نبود.

بی زحمت حتی اگر آهنگ را نشنیدید هم خبر دهید و بگویید با چه مرورگرهایی امتحان کرده اید.

سپاس

یک روز خوب

خب بگذار این بار هفته را مرور کنیم:

شنبه تمام مدت روز دخترک ازین رایانه به آن رااینه مشغول حمل چاپگر و یافتن درایور و رفع مشکل چاپ کردن گزارشهای کلاسش بود.گزارشها را نوشته بود.خیلی هم مرتب.خیلی هم زیبا و مزین.در آخر  که اشکال کار را یافت انگار فتح الفتوح کرده بود.

یکشنبه پر بود از کلاس.

دوشنبه علنا دست به کاری نبرد.

سه شنبه را در خاطر ندارد.ولی گویا جزوات خوبی را در نت یافت.یادش هست که مدام آرزو میکرد جزوه دو درس حساس را بیابد و پیش ازین هرچه جستجو کرده بود کمتر یافته بود.به شهودش رجوع کرد.به ناگاه به وبلاگی راه یافت و دید آنچه را منتظرش بود.شگفتا!!خود جزوات هستند

چهارشنبه فهمید که عجب استاد گیری برای یک درس یک واحدی انتخاب کرده است.کندو کاو کرد که در زمان انتخاب واحد چه اندیشه ای او ا به سمت برگزیدن این استاد سوق داده که دریافت زیاد هم در این امر مقصر نبوده.از بس که گروهشان بد برنامه است.

پنجشنبه یک روز بس مفید.تمام کارهای مورد نظرش را طبق برنامه انجام داد.و چه عالی که درس های سه چهار سال پیش به خوبی در ذهنش بودند.با خواندشان انگار فقط داشت مرور میکرد

آدینه روزی بود که در کمال تعجب دیر از خواب برخاست.گزارش کار را نوشت.فایل دانلود کرد.پروژه ها را برای دوستانش فرستادوبسی  استراحت نمود..

و در آخر بدین نتیجه رسید که استادان هرگز به گزارشها اهمیتی نمیدهند.هرچقدر هم که زیبا بنویسی.پس به خودش قول داد که اینبار خودش را اذیت نکند

و نتیجه دیگر آنکه اینبار کل هفته را یادش است.چه زود هفت روز بگذشت.باز هم انگار یک روز بود.ولی اینبار یک روز خوب