آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

آوادخت، یک مشاهده گرِ روشن بین

نیک باش چون تابش آفتاب و بخشش باران

کجایم من؟- بخش دوم-

نظر به پست قبلی، آوا همچنان درگیر است..ببخشید اگر فرصت نکرده به شما دوستان سر بزند..

مدام از خودش میپرسد:

خب اگه همه شرایطم مناسب بود، اگه یه عالمه پول داشتم، اگه امکان تحصیل در بهترین کشور دنیا رو داشتم، چه رشته ای رو با جان و دل میرفتم سراغش؟


آوا درس خواندن را دوست دارد.پس تا اینجا مشکلی نیست.ولی دارد فکر میکند از کجا باید علاقه اش را بیابد؟اینکه در همین رشته خودش متخصص شود ایده خوبیت.ولی ترسی کوچک دارد آوا!! میترسد برود و متخصص بشود ولی باز علاقه مند نشود. به نظرتان ترس بی موردی است؟

از شما میپرسد که اگر بگویید او ا راهنمایی بزرگی کرده اید در حد نشان دادن مسیر زندگی


شما چطور دریافتید که به چه رشته ای علاقه مندید؟

چطور فهمیدید که برای چه کاری ساخته شده اید و باید حتما آن را انجام دهید؟

نظرات 19 + ارسال نظر
Nima سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ب.ظ http://apathetic.blogsky.com/

haminjori
shansaki

اا؟ یعنی شما هم راهنما نداشتی؟ حالا رشته تون چیه؟ راضی هستید؟

مهتاب زاهدی چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ب.ظ http://mohandesakele.mihanblog.com

به نظر من که شانسیه آوا جون! به هر حال آدم توی موقعیت انتخاب شاید شانس آَنایی با همه ی رشته ها رو نداشته باشه!
اما در مورد اینکه تخصص علاقه میاره، من یه جورایی تضمین می کنم که اینطوره. باید عمیق بشیو البته چیزهای اغوا کننده ی دیگه ای هم برات هستتن که جذبت کنن و علاقه ت رو افزایش بدن.

مهتاااااااااب >:D

مهتاب زاهدی یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ق.ظ http://mohandesakele.mihanblog.com

من دنباله روی داداش بزرگه بودم. و مطمئن بودم که رشته م رو دوست دارم. چون از بچگی کنار دستش بود و ازش کار یاد گرفته بودم.
عزیزم کاملاً مشخصه که منظورم از اغوا کننده چیه! اولیش پوله
دومیش هم شأن اجتماعیته! باور کن لذت میبری ازینکه می بینی از ارگان های مهم دارن دنبالت میگردن که پیدات کنن

پووول ایول..منم دوسش دارم.. مهتاب باور کن حرفات کلی روحیه میده بهم..ممنونم ازت

ناهید کوچولووو دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ب.ظ

علاقه ها هم همیشه ثابت نیستند .
این که بگی الان از این رشته خوشم میاد و علاقه دارم .. شاید با یه اتفاق علاقه ات تبدیل به تنفر بشه .
تخصصت رو بچسب .

اوهوم..بد وضعیه ناهیدی..حق با توئه باید متخصص شم

ناهید کوچولووو چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:37 ب.ظ

بالاخره حرف گوش دادی و قالبت رو عوض کردی .
آفرین ، خیلی کار خوبی کردی


خوبه که خوشت اومده..فقط یه ذره پررنگه

سویل پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:05 ق.ظ http://roozegaresevil.mihanblog.com/

دست سرنوشت و کنکور هدایت کرد به سمت رشته و بعد از یکسال پس زدن رشته و فرار ازش و یکسال عقب افتادن از درس و رفتن به راهی که فکر میکردم علاقه واقعیمه و وقتی بهش رسیدم دیدم نه علاقم نبوده و دست سرنوشت درست هدایتم کرده بود و برگشتم به مسیر تعیین شده

میدونی سویل؟ منم چند سالم حیف شد
به هرروی وقت کردی برای این بنده فسقلی هم دعا کن رشته رو بیایم

سانی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ق.ظ http://koochehgard.blogsky.com

من توی دبیرستان رشته ی ریاضی بودم و مدرسه ی سمپاد هم بودم (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) علاقه ریادی به فیلمسازی داشتم اما اصلا از وجود رشته کارگردانی در دانشگاه خبر نداشتم. همیشه خودم رو یه مهندس عمران یا معماری غمگین می دیدم که در عین رسیدن به پول و جایگاه اجتماعی و چه و چه و چه نتونسته به اون چیزی که می خواد برسه. تابستون سالی که کنکور داشتم توی کتابخونه متوجه کتابی شدم که سئوالای کنکور هنر سالای گذشته رو داشت و از این طریق فهمیدم که می تونم تحصیلات آکادمیکمو توی رشته ای که بهش علاقه دارم ادامه بدم. سه ماه درباره رشتم تحقیق کردم و با وجود مخالفت شدید مشاورم واسه کنکور هنر خوندم و خدارو شکر تونستم رتیه خوبی بیارم و توی رشته ای که بهش علاقه دارم تحصیل کنم هرچند که متاسفانه رشته من در ایران خوب تدریس نمیشه اما فعالیت توی سایر رشته ها واسه من بی معنیه چون علاقه ای دارم که به زندگیم هدف می ده.
از نظر من هیچ لذتی نداره که ارگان های مهم دولتی دنبالت بگردن یا پول دار شی یا چه و چه و چه . اگه هدف آدم از زندگی این چیزا باشه باید بگم چیزی زیادی از زندگی متوجه نشده. البته منظورم این نیست که جز هنر باقی رشته ها بدن ؛ بنظرم آدم باید بشینه سنگاشو وا بکنه ببینه از زندگیش چی می خواد! من شاید در آینده از لحاظ مالی دچار مشکل بشم (در صورتی که می تونستم بی نیاز بشم از این لحاظ) اما از نظر من چیزای مهمتری هم هستن که میشه عمرو صرف اونا کرد!! زیاد حرف زدم

سلااااااااااااااااااااام
خب فرق مسئله شما و من اینه که شما میدونستی فیلم سازی رو دوست داری.من اصلا نمیدونم چه رشته ای رو دوست دارم..با وضع کنکور ایران هم نمیتونم دونه دونه امتحانشون کنم...
میدونم هدفم چیه.میخوام از کاری که میکنم نهایت لذت رو ببرم.که اینخودش موفقیتهای بی شمار رو به همراه داره.ولی اون کدوم رشته است؟

باران دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ب.ظ http://lover-mb.blogfa.com

سلااااام چطوری؟
میبینم که آبی گشتی اونم از نوعه پررنگش!!
به نظر من همیشه دوسداشتن و علاقه به شغل یا حرفه خاص کافی نیس.باید ببینی اگه بری سراغش میتونی ادامه بدی یا موفق بشی یا نه !!
من اول رفتم دنبال علاقم شروع که کردم دیدم استعدادش هست و میتونم ادامه بدم

تو واقعا نمیدونی چیرو دوسداری، تو چی استعداد داری؟؟
در ضمن با حرف آخرت مهتاب کااااملا موافقم.راس میگه خیلی لذت داره

سلام ..آبی
درست میگی..از جهت توانایی داشتن به خودم شک ندارم.موفق میشم حتما تو به چی علاقه داشتی؟
نمیدونم چی دوست دارم ولی مستعدم.چون تا حالا هر کاری رو خوب و عالی انجام دادم
به افتخار مهتاب

saturn دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام،
از کل به جزء شروع کنم فکر کنم خوب باشه...

همه این سردرگمی برمیگرده که از زندگی و خودت چی میخوای، پس همون هدف مهمه، وقتی هدف تعیین شد بقیه چیزها بر مبنای اون تعریف میشه (غیب گفتم!) حالا باید چیکار کرد؟
میدونی خیلی از این سردرگمیها از اینم هست که آدم تو ذهنش همه چیو بررسی میکنه و چون به نتیجه ای نمیرسه شلوغ بازی

میشه تو ذهنش و همه چی اسپاگتی وار میپیچه به هم به ظاهر!....راه حل؟ خیلی ساده! اول باید یه کاغذ برداری و به سه ستون عمودی قسمتش کنی...
************************************
«ستون اول»:
من به چه چیزهایی (شغل یا کار نیمه وقت یا علایق شخصی) علاقه دارم؟

هر چیزی که فکر کنی در این ستون قرار میگیره، از رؤیاهای کودکی گرفته تا کارهایی که الان بهش فکر میکنی، از هنرپیشه شدن، تا موزیک یاد گرفتن تا برنامه نویس تو مایکروسافت؛ هیچ خودسانسوری وجود نداره، همه چیزو باید بنویسی...احمقانه هم باشه طوری نیست، هرچه میخواهد دل تنگت بنویس!
************************************
«ستون دوم»:
اولویت های زندگی من چیست؟

-پول؟
-شهرت؟
-زندگی بی دغدغه؟
-ازدواج؟
-چند تا بچه میخوام؟ (حالا لزومی هم نیست به همش قطعی جواب بدیم)
-....

از آیتم های ستون دوم جلوی هرکدوم به سمت چپ فلش میکشیم و جلوی هر کدوم ادامه میدیم:

-پول؟ ==> چقدر در ماه وسال میخوام درآمد داشته باشم خوبه؟
(جوابش این نیست که هرچی بیشتر بهتر!!) در حد یک تخمین باید نوشته بشه، مهم نیست که ماه بعد این اعداد تغییر میکنه، بلکه همین الان مهمه فعلا...
-شهرت؟ ==> چه شهرتی و چرا؟ هر چیزی تو این ستون باید چرا داشته باشه، تا هدف دقیقتر شناخته باشه.

مثال:همین شهرت
1.شهرت ==> چه شهرتی؟ ==> -منو رو دست ببرن! -این جواب فایده نداره...مجدا سعی شود!
2.شهرت ==> چه شهرتی؟ ==> -در شرکتهای معتبر مشغول کار بشم -بد نیست ولی مستلزم کار کردن در شرکتهای کوچک است، آیا حاضرم سه سال صبر کنم تا به این مرحله برسم؟ -خیر! -پس من انسان واقع بینی نیستم، معجزه هم اتفاق نمی افتد!
3.شهرت ==> چه شهرتی؟ ==> چرا اصلا دنبال شهرت هستم؟ -خوشم میاد مشهور باشم، -سوال را نپیچانید! -خب نمیدونم، حس خوبی داره. -بسیار کلی و مبهم. اینجا دست نگه میداریم و در یک برگه جدید مینویسیم چرا دنبال شهرتم؟برگه جدید رو روی میز میگذاریم و تا یک هفته جواب کمی تا قسمتی معلوم برای آن پیدا میکنیم، جواب حتما باید نوشته شود برای جلوگیری از به هم ریختگی ذهن.

-زندگی بی دغدغه؟ ==> دغدغه های من در زندگی چیست؟ ==> چرایی هر یک...
مثلا من کمال گرا هستم یا از چی میترسم؟ دلم میخواد الان چی داشته باشم و چرا. چرایی اینها بسیار مهمه، خیلی چیزها که فکر میکنیم میخوایم اصلا نمیخواییم!! ضمن اینکه به چرایی این آیتمها جواب دادن یک قدم بزرگ هست برای خودشناسی، تا خودمونو نشناسیم هدف دقیق هم تعیین نمیشه و ما در حال پنالتی زدن به خود میمانیم!
************************************
«نیمه بالایی ستون سوم»:
من چه تواناییهایی دارم؟

-نوازندگی پیانو
-برنامه نویسی کامپیوتر، زبانش نوشته میشه مثلا.
-مایکروسافت آفیس بلدم (کدومشو و چقدر)
-زبان خارجی (همیشه میشه اینو بهتر و بهتر کرد و حتی زبان خارجی دوم رو شروع کرد، ولی اول اولشو قوی میکنم بعدا میریم سراغ دومی! خلاصه همون با یه دست یه هندونه بیشتر نمیشه بلند کرد!)....
************************************
«نیمه پایینی ستون سوم»:
کدام یک از موارد بالا را میتوان به پول نزدیک کرد؟

-نوازندگی پیانو (میتونم تدریس کنم؟ حداقل پول کرایه رو با این در بیارم)
-برنامه نویسی کامپیوتر، زبانش نوشته میشه مثلا. (میتونم برم یه مدرک داخل کشوری یا بین المللی براش بگیرم؟)
-مایکروسافت آفیس بلدم، اگه یه جایی مشغول کار شدم اونقدر بلد هستم که تو رزومه ام بنویسم؟ اگه نه باید برم یاد بگیرم.
-یک آیتم اضافه میکینیم: الان با این مدرکم پولی که در ستون دوم نوشتم درمیارم یا باید ادامه تحصیل بدم؟ الکی جواب نمیدیم آره باید ادامه بدم، عشق مدرک بازی در نمیاریم، مقایسه هم نکنیم، که دختر خاله ام دکترا داره منم میرم میگیرم پوزشو میزنم، طوری نیست میشه هم اینجوری نگاه کرد و یک عمر دلهره، نگرانی رو به جون خرید و عمر را به باد داد...فکر کنم نمونه اینها اطرافمون کم نیستن، هرگز نباید مقایسه کرد، دقیق به درونمون نکاه میکنیم و میبینیم چه میخواهیم و چرا. تکرار میکنم چرایــی اینها بسیار مهمه و گرنه دنبال یه جرقه تو سرمون بریم سراز ناکجا آباد درمیاریم.
************************************
حالا که ستونها کامل شد شروع میکنیم
************************************
ستون اول به ستون دوم ربط داده میشه:
کدوم آیتم از ستون اول من رو سریعتر به اولویتهام در ستون دوم میرسونه؟
پس بعضی آیتمهای ستون اول تیک میخوره.به این تیک خورده ها وزن میدیم، یعنی یکبار بر طبق اولویت سلیقه ای منظمشون میکنیم. و یکبار بر مبنای دست به نقد بودنش، یعنی اگه داروسازی خوندم خیلی هم دوسش ندارم ولی این منو زودتر به پول میرسونه، اینجا آیتمی انتخاب میشه که یه حالت بالانس داشته باشه.

حالا میبینیم آیتمی که انتخاب شده یا در اولویت 2 به بعد قرار داره چقدر باید براش هزینه بدم؟ مثلا من معماری هم دوس دارم بخوام باش کار کنم باید مدرک داشته باشم؟ یا یه دوره چند ماهه یاد بگیرم کافیه. اینجا تو 2بعد (dimension) باید فکر کرد:
1-من فقط پوله برام مهمه؟
2-خود خوندن درس بصورت آکادمیک هم مهمه برام؟

اگه فقط پوله مهمه که خوب مدرک دانشگاهی نمیخوام، اگه آره میخوام، 6 سال دیگه باید درس بخونم، تا بیام تو بازار سی سالم شده مثلا(!) و نه! نمیخوام، اینا همه مثاله و باید دقیق توسط خودت جواب داده بشه. به هرحال سن مهمه، اگر 24 مثلا هستم، میشه یک مدرک دیگه هم بگیرم ولی باید ببینم که آیا کنارش میتونم کار بکنم یا نه؟ چون باید هر چه زودتر شروع کنم به پول درآوردن، یا نه،اونقدر اورژانسی نیست پول پس میشه خودمو فعلا آپگرید کنم.
************************************
ستون سوم بالا پایینش هم که مقایسه کردیم.
************************************
نکات:
-بین المللی فکر کن! هر توانایی داری برو certificate براش بگیر. از زبان گرفته تا مایکروسافت آفیس. اینطوری رزومه قوی ذاری و روت حساب باز میکنن.

-مرکز انسان در درونشه، خانه رو بر روی آب یا باد نمیشه بنا کرد، پس مهمه ببینیم چی میخوایم و چه هزینه ای (نه لزوما مادی) حاضریم براش بپردازیم، به این مهم با نگاه به درون میرسیم اون دوستی که گفته " لذت از اینکه ارگان های مهم دارن دنبالت میگردن " و شأن اجتماعی...قبول، ولی این نتیجه س نه هدف، شما ارگان مهم هم دنبالت اومد (خیلی باید تکخال باشه البته آدم) بعد که استخدام شدیم چی؟ 5صبح اتوماتیک پامیشی که وای امروز deadline هست و هنوز پروژه تموم نشده به رییس چی بگم؟

اونوقت میشه همون ضرب المثل توش خودمونو کشته بیرونش بقیه رو...اینها چیزای گذراهستن و اثر موقت دارن، مهم گفتم شناخت خود و حرکت دقیق هست.

-مهمه که دقیق بخودمون عریان بی هیچ توجیه و گول زدنی نگاه کنیم تا بشه خودمونو بشناسیم، اینو واسه این میگم چون ممکنه در کامل کردن ستونهای بالا نگران بشیم و فکر کنیم کار سختیه، کارسختی کمی هست ولی از انجام این کار سخت آروم میشیم و دلهره ها کم میشن همون حالتی که آدم الان نمیدونه میخواد چیکار کنه تیذیل به آرامش درون میشه و توی ذهنمون یک لبخند بزرگ نقش میبنده، یک شبه هم قرار نیست به جواب برسیم.

-مطالعه کتاب و دیدن فیلم هم بسیار مناسبه.

-در صورت ناآروم بودن حین اینکار میشه از کمک یک مشاور هم بهره برد، البته خوبش نه بیسواداشون! که خیلی زیادن!!

-از لینکهای این وبلاگ هم استفاده کن، چیزهای خیلی خوبی داخلش هست. چیزهایی که واست اولویت داره رو گوش کن، میدونی منظورم اینه که مثلا پرورش و تربیت کودک گوش کنی هی شروع میکنی خودتو ناآروم کردن. خودت میدونستی اینو ولی خب جسارتی نشه.

www.saarbuk.blogfa.com

-اگر شانسی هم وجود داشته باشه موقعی میشه بهش چنگ زد که بدونیم دنبال چی هستیم؛ تا حالا شده مثلا ساعت مچیتو گم کردی و تو آشپزخونه، اتاقت همه جا رو میگردی تا پیداش میکنی، حالا اگه بپرسیم ازت آشپزخونه رو میز چیا بود؟ نمیدونی! رو تختت چیا بود؟ نمیدونی! چرا؟ چون اونقدر ذهنت درگیر ساعت بود که فقط ذهنت اونو میدید، مثال بدیهی ای است ولی نشون میده تمرکز رو مشکل خیلی مهمه ذهن رو به سمت جواب رهنمون میکنه حالا هرچی دقیقتر نگاه کنی و رو مشکلت متمرکزتر بشی جواب راحتتر بدست میاد. وگرنه چیزی جلو پا کسی نمیفته، تا قدرشو ندونی اصلا خم نمیشی برش داری.

دیگه خسته شدم!! برا شروع فعلا خوبه همینا، باز چیزی به ذهنم رسید میام مینویسم برا ستونها.

وای این چه عالی بود.
بذارید امتحانش کنم....راستی خیلی ممنونم

یک ماما با چکمه های سفید یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

خواهر نظر ما مورد روئیت قرار گرفت؟! نکند اسباب ناراحتی شما را زبانم لال فراهم کرده باشد

قربانت بروم من. بلی عزیزم دیدم نظر شما رو..ذخیره اش کرده و مدام میخوانمش و رویش فکر میکنم. شما به عنوان انسانی بسیار خوب و مهربان در ذهن من جای داری آبجی

ناهید کوچولوووو شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ http://mohandes-kocholooo.blogfa.com/

آوا کنکور چی شد ؟
انشالله که مجاز شده باشی .

رد شدم.
انتظار بیخودی داشتم..سر جلسه جسمی و روحی حالم بد بود.جای شلوغی هم افتاده بودم.تمرکز نداشتم که سوالا رو حل کنم

فرشید یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:47 ب.ظ http://pezeshkan88shahrood.blogfa.com

از پدربزرگم یه بار پرسیدم به دنبال چی برم تو زندگی. گفت: اونجا که دلت به سمتش کشش داره و دلت حس میکنه استعدادت اونجاست و خرد در این انتخاب هیچ نقشی ندارد.
از من بشنو: اگر قدم در راه گذاشتی:
1.گذشته را فراموش کن
2.ترست را دور بریز
3.حال را زندگی کن
4.شک هایت را باور مکن
و 5.به باورهایت شک مکن
و هرگز تسلیم واژگان پوچ و بی ارزش "سرنوشت، قسمت، حکمت، صلاح، نصیب و تقدیر" نشو که این واژگان یا عربی اند یا از فرهنگ و آیین عرب آمده اند پس بی ارزشند. برای آنچه که هدفت است تلاش کن و آنگاه که شکست خوردی بدان آن شکست بزرگترین پیروزی تو بوده و دوباره بلند شو و ادامه بده و با اطمینان به خدا به دور از فرهنگ و آیین عرب به راه ادامه بده و غیر ممکن رو ممکن کن. من این راه رو رفتم جواب داد.
بهم سر بزن آپم
و در آخر به جای واژه ی عربی سلام؛ به تو درود میگویم تا درودم را جواب دهی با سپاس

درود
ممنونم..مسئله اینه که این دله صداش در نمیاد

یک ماما با چکمه های سفید پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

آوا هستی؟ خوبی؟ به نتیجه رسیدی؟

باید ماما بشم ظاهرا

مولود یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ق.ظ http://bomnet.blogfa.com

کاش اگه جواب سوالتو پیدا میکردی منم راهنمایییی میکردیییییییییییییییی
خدایااااااااااااااا این یه برزخ واقعیه خداییش

حتما عزیزم..این کارو میکنم..از نظرات همین پس هم میتونی استفاده کنی..دوستان راهنمایی های خوبی کردن

ناهید کوچولووو یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ب.ظ

منتظر بودم خبر قبولیت رو بشنوم

هییی..خودمم منتظر بودم..نشد آبجی..مشکلم تمرکزم بود که سر جلسه نتونستم تمرکز کنم و زحماتم نتیجه نداد

نیلوفر جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ

ب ندای دل گوش بسپار،دل همه چیز را میداند،گوش سپردن ب ندای دل همانند آموختن یک زبان خارجیست،ممکن است در ابتدا اشتباهاتی مرتکب شوید،اما سرانجام ب هدف خواهید رسید...‏(‏پائولو کوئیلو‏)‏

آخ گفتی...گاهی خیلی سخت میشه..تمرکز میخواد.

سویل دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ب.ظ http://roozegaresevil.mihanblog.com

سلام خوبی؟؟ کجایی آوا خانوم نیستی؟؟!! دلم برات تنگ شده

سلام سویلی..خوبی؟..منم همینطور میام پیشت

دکتر نفیس چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:09 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com


ببین قضیه این ناخن این بیمارتون مهمه که چه جوری انحنا پیدا کرده ! یکی از استادها که خواننده وبلاگمه اینو خصوصی گذاشته بود ...گفتم بهت بگم

سلام مجدد. منو ببخشید دخالت می کنم. از روی کنجکاوی نظرات رو خوندم و شخصی از شما مشاوره خواسته بود. علایمی که گفته بودن به نظر میومد بیمار کلابینگ داشته باشه. علل اصلی کلابینگ اینهاست:
Lung cancer، ، Bronchiectasis
, Lung abscess، Empyema
، Congenital heart disease، Infective endocarditis
با توجه به این تشخیص ها و سوابق شخص بویژه سیگار کشیدن و ضایعات پوستی احتمال کانسر ریه از نوع اسمال سل به شدت مطرح است و بهتر است بیمار به متخصص داخی یا فوق تخصص ریه ارجاع شود. بازهم عذرخواهی

مرسی نفیس جان...دست استادتون هم درد نکنه..
فقط امیدوارم کانسر نباشه..چون خیلی آدم خوبیه گرچه خودش میگه از بعد ترک سیگار ناخناش هم داره بهتر میشن. میگه رو ناخناش هنوز خط هست ولی دارن از اون حات نازکی در میاد و ضخیم تر میشه..

جواد چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ب.ظ http://aryajavan1.mihanblog.com

.فلسفه نامگذاری فقط بعضی چیزها + عکس:[نیشخند]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد